مقدمه

از سال 1980 انقلابی از علاقه ها به ایده ی جهانی شدن به وقوع پیوست. در سرتاسر این دوره شاهد افزایش بی سابقه ی نفوذ و شهرت طیف وسیعی از سازمانهای فراملی[1] و چندملیتی بوده‌ایم. در حال حاضر یک طیف وسیع و گسترده ای از تغییرات به واسطه جهانی شدن به وجود آمده است که مسایل مربوط به آموزش، اقتصاد و سیاست در این تغییرات سهی دارند.

ظهور پارادیم و پیشینه تاریخی جهانی شدن

 به­عقیـده هگل، هرچیزی هنگـامی که ضرورتاً از مرحلـه­ای به مرحله دیگری می­رود، پیشینه تاریخی خود یا فرآیندی را که به آن حرکت در رسیدن به مرحله بعد انجامیده است، در درون با خود حمل می‌کند. وقتی نظامی برمی­افتد و نظامی دیگر جانشین آن می­شود، نظام جدید جبراً حاوی عناصری از نظام قدیم به صحنه می­آید و در سیر تکاملی خود باید آن عناصر را به سطح یا سنتزی بالاتر برساند. طبق فلسفه هگل، هر روندی همواره حاوی گام­هایی است که به آن انجامیده است. سئوالی که در اینجا مطرح این است که آیا ما با پدیده نوینی روبه­رو هستیم که از گذشته گسست کامل دارد؟یا اینکه روندی است که ریشه در اعماق تاریخ دارد؟ اگر با نگرشی تاریخی به سیر و حرکت زندگی بشر نگاه کنیم، می­توانیم مفهوم جهانی شدن یا جهان باوری را در این تطور تاریخی به­نحوی بیابیم. شاید در مقام اندیشه برای نخستین بار مکتب صوفی­گرایان و مخصوصاً رواقیان پس از ارسطو اولین کانون اندیشه­ای بود که در برابر بستگی­های منطقه­ای و محلی، برادری همه انسان­ها یا مفهوم «جهان وطنی» را مطرح نمود. اندیشه دینی مسیحیت نیز به­دنبال ایجاد یک جهان صلح­آمیز بود. کاتولیک ریشه در کلمه­ای دارد که می توان از آن به «جهانی شدن» تعبیر کرد که می­خواهد اندیشه مسیحیت را به­عنوان یک باور عامّه در سراسر دنیا به شعار صلح و دوستی مبدل کند. دین اسلام نیز به­عنوان آخرین مکتب آسمانی داعیه­های جهان­شمولی داشته و مکتب خود را مایه سعادت کل بشریت، فارغ از هر نژاد و ملیت و مرزی میداند و بر این نکـته تأکید دارد که قوانین آن برای همه جهانیان است. فلسفه علم به ما می­آموزد که بستر اصلی تغییرات یک پدیده در درون و به دلیل رشد و تغییرات حاصل از کنش و واکنـش­های عناصر عمـده درونی تشکیل دهنده آن پدیده قـرار دارد، با ایـن وجود می­بایست برای درک تغییرات یک پدیده توجه اصلی را به تحولات و عناصر حاکم بر تحولات درونی آن پدیده مبذول نمود. در این راستا نگرشی اجمالی به تحولات بعد از قرون وسطی در غرب ضروری می­نماید؛ پس از خاتمه یافتن قرون وسطی ما وارد عصری می شویم که به عصر رنسانس از آن یاد می شود، عصری که بنا به عقیده برونوفسکی سرچشمه دنیای مدرن است(حمیدی، سرافرازی، 1390).

در این عصر که چاپ سریع کتاب­ها با حروف قابل انتقال آغاز گشت و تحول شگرفی در زمینه گسترش آن به­میان مردم به­یاری کتاب­های چاپی و ورود عصر نوزایی به­حوزه عمومی مردم به­وقوع پیوست، در حقیقت رنسانس به­عنوان نقطه اوج شکل گیری تمدن مدرن قرن با شکل گیری عصر مدرنیته، مطرح شد و ما وارد بستر یک تمدن جدید غربی شدیم. متعاقب آن طی مراحلی، عصر ناسیونالیسم شکل گرفت. تا اینکه با انقلاب کبیر فرانسه ساختار حاکمیت در برابر سطح انتظارات مردم به چالش کشیده شد. بدین معنا که تا انقلاب کبیر فرانسه چندان تفاوت اساسی بین حکومت­ها از نظر عملکرد در سطح جهانی وجود نداشت. با انقلاب فرانسه سطح انتظارات مردم از حکومت شکل می­گیرد. شهروندان صاحب حقوق مدنی می شوند. بنابراین شهروندان صاحب بخشی ازقدرت می­شوند و یک نوع تعادل میان حاکمیت و مردم برقرارمی­شود، ولی هنوز بحث ناسیونالیسم به­عنوان اصلی ترین عامل در روابط بین­المللی حاکم است. جنگ جهانی اول نتیجه تعارضی است که در قواره ناسیونالیسم به­وجود آمد و پس از جنگ نیز نهاد جامعه ملل متحد نخستین نهاد جهـانی بود که کشـورها از طـریق آن می­توانستند نگاهی فراملیتی به خارج از مرزهای خود بیفکنند و ملت­ها در ورای مرزهای ملی خویش یک نگاهی جهانی داشته باشند. از سوی دیگر بعد از جنگ جهانی دوم وضعیت نوین اقتصادی ناشی از صلح پس از 1945م و سلطه نسبی آمریکا به­نظر می­رسد سر منشاء شرایط نوین جهان و نضج «جهانی شدن» به شیوه نوین شد. مفهوم «جهانی شدن» از اوایل دهه 80 به بعد متداول شد و در دهه 90 ظهور و بروز عینی تری پیدا کرد. انقلاب در فناوری و اطلاعات و ارتباطات و پایان جنگ سرد و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سابق در تشدید و تسریع روند جهانی شدن نقش اساسی داشته و زمینه­های بسط و گسترش وجوه مختلف آن را بیش از پیش فراهم ساخته است (حمیدی، سرافرازی، 1390).

[1] supranational

فروشنده : 1001packi

۲۷,۰۰۰ تومان

آماده ارسال
مقایسه
آیا قیمت مناسب‌تری سراغ دارید؟
بلیخیر
موجود در انبار
نقد و بررسی اجمالی

مقدمه

از سال 1980 انقلابی از علاقه ها به ایده ی جهانی شدن به وقوع پیوست. در سرتاسر این دوره شاهد افزایش بی سابقه ی نفوذ و شهرت طیف وسیعی از سازمانهای فراملی[1] و چندملیتی بوده‌ایم. در حال حاضر یک طیف وسیع و گسترده ای از تغییرات به واسطه جهانی شدن به وجود آمده است که مسایل مربوط به آموزش، اقتصاد و سیاست در این تغییرات سهی دارند.

ظهور پارادیم و پیشینه تاریخی جهانی شدن

 به­عقیـده هگل، هرچیزی هنگـامی که ضرورتاً از مرحلـه­ای به مرحله دیگری می­رود، پیشینه تاریخی خود یا فرآیندی را که به آن حرکت در رسیدن به مرحله بعد انجامیده است، در درون با خود حمل می‌کند. وقتی نظامی برمی­افتد و نظامی دیگر جانشین آن می­شود، نظام جدید جبراً حاوی عناصری از نظام قدیم به صحنه می­آید و در سیر تکاملی خود باید آن عناصر را به سطح یا سنتزی بالاتر برساند. طبق فلسفه هگل، هر روندی همواره حاوی گام­هایی است که به آن انجامیده است. سئوالی که در اینجا مطرح این است که آیا ما با پدیده نوینی روبه­رو هستیم که از گذشته گسست کامل دارد؟یا اینکه روندی است که ریشه در اعماق تاریخ دارد؟ اگر با نگرشی تاریخی به سیر و حرکت زندگی بشر نگاه کنیم، می­توانیم مفهوم جهانی شدن یا جهان باوری را در این تطور تاریخی به­نحوی بیابیم. شاید در مقام اندیشه برای نخستین بار مکتب صوفی­گرایان و مخصوصاً رواقیان پس از ارسطو اولین کانون اندیشه­ای بود که در برابر بستگی­های منطقه­ای و محلی، برادری همه انسان­ها یا مفهوم «جهان وطنی» را مطرح نمود. اندیشه دینی مسیحیت نیز به­دنبال ایجاد یک جهان صلح­آمیز بود. کاتولیک ریشه در کلمه­ای دارد که می توان از آن به «جهانی شدن» تعبیر کرد که می­خواهد اندیشه مسیحیت را به­عنوان یک باور عامّه در سراسر دنیا به شعار صلح و دوستی مبدل کند. دین اسلام نیز به­عنوان آخرین مکتب آسمانی داعیه­های جهان­شمولی داشته و مکتب خود را مایه سعادت کل بشریت، فارغ از هر نژاد و ملیت و مرزی میداند و بر این نکـته تأکید دارد که قوانین آن برای همه جهانیان است. فلسفه علم به ما می­آموزد که بستر اصلی تغییرات یک پدیده در درون و به دلیل رشد و تغییرات حاصل از کنش و واکنـش­های عناصر عمـده درونی تشکیل دهنده آن پدیده قـرار دارد، با ایـن وجود می­بایست برای درک تغییرات یک پدیده توجه اصلی را به تحولات و عناصر حاکم بر تحولات درونی آن پدیده مبذول نمود. در این راستا نگرشی اجمالی به تحولات بعد از قرون وسطی در غرب ضروری می­نماید؛ پس از خاتمه یافتن قرون وسطی ما وارد عصری می شویم که به عصر رنسانس از آن یاد می شود، عصری که بنا به عقیده برونوفسکی سرچشمه دنیای مدرن است(حمیدی، سرافرازی، 1390).

در این عصر که چاپ سریع کتاب­ها با حروف قابل انتقال آغاز گشت و تحول شگرفی در زمینه گسترش آن به­میان مردم به­یاری کتاب­های چاپی و ورود عصر نوزایی به­حوزه عمومی مردم به­وقوع پیوست، در حقیقت رنسانس به­عنوان نقطه اوج شکل گیری تمدن مدرن قرن با شکل گیری عصر مدرنیته، مطرح شد و ما وارد بستر یک تمدن جدید غربی شدیم. متعاقب آن طی مراحلی، عصر ناسیونالیسم شکل گرفت. تا اینکه با انقلاب کبیر فرانسه ساختار حاکمیت در برابر سطح انتظارات مردم به چالش کشیده شد. بدین معنا که تا انقلاب کبیر فرانسه چندان تفاوت اساسی بین حکومت­ها از نظر عملکرد در سطح جهانی وجود نداشت. با انقلاب فرانسه سطح انتظارات مردم از حکومت شکل می­گیرد. شهروندان صاحب حقوق مدنی می شوند. بنابراین شهروندان صاحب بخشی ازقدرت می­شوند و یک نوع تعادل میان حاکمیت و مردم برقرارمی­شود، ولی هنوز بحث ناسیونالیسم به­عنوان اصلی ترین عامل در روابط بین­المللی حاکم است. جنگ جهانی اول نتیجه تعارضی است که در قواره ناسیونالیسم به­وجود آمد و پس از جنگ نیز نهاد جامعه ملل متحد نخستین نهاد جهـانی بود که کشـورها از طـریق آن می­توانستند نگاهی فراملیتی به خارج از مرزهای خود بیفکنند و ملت­ها در ورای مرزهای ملی خویش یک نگاهی جهانی داشته باشند. از سوی دیگر بعد از جنگ جهانی دوم وضعیت نوین اقتصادی ناشی از صلح پس از 1945م و سلطه نسبی آمریکا به­نظر می­رسد سر منشاء شرایط نوین جهان و نضج «جهانی شدن» به شیوه نوین شد. مفهوم «جهانی شدن» از اوایل دهه 80 به بعد متداول شد و در دهه 90 ظهور و بروز عینی تری پیدا کرد. انقلاب در فناوری و اطلاعات و ارتباطات و پایان جنگ سرد و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سابق در تشدید و تسریع روند جهانی شدن نقش اساسی داشته و زمینه­های بسط و گسترش وجوه مختلف آن را بیش از پیش فراهم ساخته است (حمیدی، سرافرازی، 1390).

[1] supranational

نمایش ادامه مطلب
نظرات کاربران
اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “جهانی شدن آموزش”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

پرسش و پاسخ

    برای ثبت پرسش، لازم است ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید

    نقد و بررسی