32%

پادکست و کتاب صوتی: مغز شما دشمن شماست!

روزی به این فکر می‌کردم که کدام‌یک از اعضای بدن بیشترین آسیب را به ما می‌زند: مغز، قلب، کلیه، زبان، دندان و…؟ با یک حساب سرانگشتی دریافتم که “مغز” علاوه بر نوع اهمیت، بیشترین نقش را در میزان آسیب‌های واردشده به ما دارد و می‌تواند به‌عنوان «خطرناک‌ترین دشمن ما باشد!».

در این کتاب برخلاف همۀ کتاب‌های موفقیت و خودشناسی که تاکنون مطالعه کرده‌اید، می‌خواهم یکی از مهم‌ترین دشمنان دوست‌نما را به شما معرفی کنم. داستان یونانی «اسب تروا» را به یاد دارید؟ در این داستان دشمنان با پنهان کردن خود در قالب یک اسب چوبی زیبا و اغواکننده توانستند بر مردمان دژ تسخیرناپذیری نفوذ کنند و بزرگ‌ترین ضربه را به آن‌ها بزنند و شکستی جبران‌ناپذیر را به آن‌ها تحمیل کنند. این تعبیری برای مغز ما نیز صدق می‌کند؛ زیرا در تحلیل راهبردی وقتی یک سنگر دائماً از سوی دشمنان تخریب می‌شود، نمی‌توان به‌راحتی از کنار آن گذشت و یک عیب تاکتیکی و راهبردی وجود دارد. اگر بخواهیم بر ماندن در یک استراتژی غلط اصرار کنیم، باید منتظر شکست‌های پیچیده‌تر و سهمگین‌تری باشیم که شاید جبران‌ناپذیر باشند.

به همین خاطر در این کتاب تلاش شد تا هرچند کوتاه، برای لحظاتی مغزمان را بیرون بیاوریم و به کنش‌ها و واکنش‌های آن نظاره نموده و آن را تحلیل و تفسیر کنیم و با کمک دانش خودمان، تجارت دیگران و سایر متخصصان علوم رفتاری و مشاوران با عیب‌یابی بیشتر، مشکلات مغزمان را به میزان ممکن حل یا در صورت وخامت و حاد بودن مشکلات و پیام‌های اشتباه آن را درمان کنیم.

هرچند فرایند آگاهی به این نکته که «من دارم اشتباه می‌کنم و باید استراتژی‌هایم را اصلاح کنم» به‌آسانی دست‌یافتنی نیست و افراد دارای خودآگاهی نسبی می‌توانند به این درک و بینش از خودآگاهی برسد تا قادر شوند از این نگاه سه‌بعدی به کنش‌ها و واکنش‌های عصبی خویش بنگرند. این آگاهی مسیر دشواری است که تعداد قلیلی از افراد جامعه به آن دست پیدا می‌کنند و البته به دلیل وجود ابعاد و ریشه‌های قدیمی ضمیر ناخودآگاه این تسلط و خودآگاهی هیچ‌گاه کامل نمی‌شود. این شناخت از نورولوژی و مدل رفتاری مغز ما درصد ناچیزی از کل آن خواهد بود و درمجموع شناخت عمیق و جامعی نیست.

در نهایت ضمن احترام و قدردانی از سایر فعالیت‌های سازندۀ مغز که موجب حیات و آگاهی ما است؛ در اثر پیش رو تلاش شد تا به‌طور نمادین برخی از فعالیت‌های مغز را در استعاره‌ها و کنایه‌های طنزآمیز توأم با واقعیت در قالب دشمنی‌های مغز با ما، تدوین نموده و برای چند لحظۀ کوتاه آن را بیرون از خودمان تصور نماییم، شاید این راهی برای بهتر شدن و موفقیت‌های بیشتر ما باشد.

فروشنده : 1001packi

قیمت اصلی ۲۸,۰۰۰ تومان بود.قیمت فعلی ۱۹,۰۰۰ تومان است.

مقایسه
آیا قیمت مناسب‌تری سراغ دارید؟
بلیخیر
موجود در انبار
نقد و بررسی اجمالی

شناخت ساختار و ماهیت کلی مغز انسان

مغز انسان مرکز دستگاه عصبی است. دستگاه عصبی مرکزی در درون حفاظی استخوانی به نام جمجمه و ستون فقرات قرار گرفته که شامل مغز و نخاع است. سیستم اعصاب مرکزی در زبان عام به دو قسمت با نام‌های مادۀ سفید و مادۀ خاکستری تقسیم می‌شود. مغز شامل قسمت‌های متنوعی است که هرکدام در عین ارتباط تنگاتنگ با یکدیگر دارای کارها و وظایف گوناگونی هستند. مغز انسان شامل دو قسمت عصبی و محیطی است. قسمت عصبی مرکز فعالیت‌های ارادی و غیرارادی است و قسمت محیطی شامل رشته عصب‌هایی است که قسمت‌های مختلف بدن را به بخش عصبی متصل می‌کند. مغز انسان از دید ساختار همانند مغز دیگر پستانداران است؛ ولی کورتکس[1] آن در مقایسه با دیگر پستانداران دارای گسترش و پیشرفت بسیار بیشتری است.

جانوران بزرگی مانند نهنگ‌ها و فیل‌ها در اندازه‌گیری مطلق دارای مغز بزرگ‌تری هستند؛ اما زمانی که اندازه‌گیری با استفاده از ضریب مغزی و پس از جبران اندازه و جثۀ بدن انجام گیرد، این مغز انسان است که تقریباً دو برابر مغز دلفین و سه برابر مغز یک شامپانزه خواهد بود. قسمت عمده‌ای از گسترش و پیچیدگی مغز انسان به بخشی از مغز به نام قشر مغزی یا کورتکس، به‌ویژه لوب پیشانی مربوط می‌شود که با توابع اجرایی از جمله خودلگامی یا اتوکنترل، برنامه‌ریزی، استدلال و تفکر انتزاعی در ارتباط است. بخشی از قشر مخ ویژۀ بینایی نیز تا میزان زیادی در انسان بزرگ‌تر است.

مغز انسان حدود 15۰۰ گرم وزن دارد و حجم آن نیز حدود ۱۱۳۰ سانتیمتر مکعب در زنان و ۱۲۶۰ سانتیمتر مکعب در مردان است؛ هرچند از نظر ضریب هوشی یا آی‌کیو و سایر اندازه‌گیری‌های عملکردی و شناختی هیچ‌گونه تفاوت نورولوژیک بین دو جنس مذکر و مؤنث تاکنون نشان داده نشده است. بافت مغز بیشتر از جنس چربی است. مغز زنده بسیار نرم و چیزی شبیه به نرمی ژله است و با وجود اینکه سلول‌های خاکستری معروف هستند؛ اما قشر زنده در واقع صورتی رنگ و در بخش‌های داخلی کمی سفید است.

در ادامه به برخی از شواهدی که نشان می دهد مغز ما گاهی پیامهای مخرب و زیان باری برای ما تولید می کند که شاید برای شما جالب باشد:

خوش‌بینی و بدبینی محصول تنبلی مغز

سال‌ها پیش جنبشی در جهان به وجود آمد که مروج افکار مثبت و باورهای خوش‌بینانه بود. روزی در کتابی راجع به تنبلی ذهن در برخوردهای بدبینانه و قضاوت‌های نسنجیده مطلبی می‌خواندم. از روی علائمی که راجع به بدبینی توضیح داده شده بود، علی‌رغم بدگویی نویسنده راجع به بدبینی، مطلبی به ذهنم خطور نمود: هرچقدر که بدبینی می‌تواند ناشی از تنبلی در فکر کردن باشد، به همین میزان خوش‌بینی هم به علت تنبلی در فکر کردن است.

به همان میزان که برای فرار از فکر و اندیشۀ عمیق راجع به مسائل و حوادث به بدبینی پناه می‌آوریم، می‌توانیم ردپای این نوع تنبلی را نیز در باورهای خوش‌بینانه ببینیم. خوش‌بینی و بدبینی مفرط در نهایت زیان‌بار هستند و موجب سرخوردگی و آسیب می‌شوند؛ زیرا هر دوی آن‌ها از یک شیوۀ قضاوتگرانه استفاده می‌کنند. قضاوت‌ها که همان بدبینی یا خوش‌بینی دربارۀ امور و اشخاص هستند، به‌اصطلاح اندیشه‌ای خاکستری و حاصل فکر و تأمل‌اند؛ در حالی که واقعیت و آنچه حاصل اندیشه و تدبیر است، از جنس دیگری است.

مطالعات نشان می‌دهند که مغز ماهیت خسیسی دارد. هرچند ممکن است خود ما خسیس نباشیم؛ اما نورولوژی مغز پیرو اصلی به نام قانون «سیناپس و مسیر قدیمی یادگرفته‌شده» (به دلایلی که توضیح داده خواهد شد) است که تمایل شدیدی دارد تا با یافته‌های قضاوتگرانه و از قبل آموخته‌شده، واکنش‌های خود را تطبیق و تنظیم کند و به‌اصطلاح با بهره‌گیری از رسوبات شیمیایی مغزی شکل‌گرفته‌شدۀ قدیمی راه‌های جدید را بپیماید.

گرایش و تمایل شدید مغز به قضاوت از موضوعات اقتصاد عصبی است؛ زیرا مغز در تعارض سرعت زمانی و تمایل به انجام واکنش در کوتاه‌ترین زمان ممکن در برابر اطلاعات واردشده، مجبور است با استفاده از بانک اطلاعات و خزانۀ خود دست به تصمیم‌گیری بزند و واکنش نشان دهد. این وضعیت و واکنش ناقص چیزی نیست جز وضعیتی به نام «قضاوت». قضاوت چیزی جز تصمیمات ضعیف نیست و تصمیمات ضعیف نیز نتیجه‌ای جز زندگی کم‌کیفیت را نمی‌تواند رقم بزند.

البته موضوع اقتصاد عصبی یا واکنش مغز برای بهره از اطلاعات کهنه، رفتاری زیستی و دفاعی برای حفظ حیات و دور ماندن از خطر است که سیستم‌های هشداردهندۀ مغز برای عدم‌تکرار اشتباه و هشدار برای خطر از آن استفاده می‌کنند؛ اما بهره‌برداری بیش از حد اطلاعات رسوب‌شدۀ مغزی نمی‌تواند امری موفقیت‌آمیز و منجر به پیروزی‌های بزرگ باشد. پیروی از این راهکار ما را تبدیل به انسانی محافظه‌کار با ماهیتی غیرخلاق و سنتی می‌کند؛ این در حالی است که عصر حاضر دوران خلاقیت و نوآوری است و انسان‌های غیرنوآور بعید است بتوانند به قله‌های پیروزی‌های بزرگ و دستاوردهای استراتژیک دست بیابند. با توجه به اینکه حافظۀ قوی و پیچیدۀ هیجانی انسان مربوط به قرن‌های پیش است که انسان در یک زندگی سنتی حیات داشته، شاید این سبک زندگی در عصر حاضر به مقدار کافی کارآمد و مؤثر نیست و باید مدل جدیدتری را جایگزین آن نمود. از طرف دیگر امروزه به دلیل توسعۀ فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی عصر بمباران اطلاعات نیز تلقی می‌شود. مغز انسان در برابر سیلی از اطلاعات قرار دارد که برخورد درست و مؤثر با آن بسیار مهم است. این مهارت راهبردی «مدیریت اطلاعات» نام دارد که در فصول آتی درمورد آن توضیح بیشتری خواهیم داد.

مطالعات مختلفی از ‌جمله کشف عظیم زیگموند فروید، عصب‌شناس، روان‌پزشک و روان‌کاو اتریشی، در خصوص وجود ضمیر ناخودآگاه در انسان و نیز یافته‌های دانشمندانی مانند جفری یانگ از هر جهت نشان داد که لایه‌های مغزی ناخودآگاهی در دوران کودکی و نوجوانی در مغز انسان رسوب می‌کند و اطلاعاتی که ما به‌طور غیرعمدی از جهان هستی، خودمان، دیگران و سایر رخدادها در ذهن می‌سازیم، سرنوشت ما را به‌طور پنهان به دست می‌گیرد که این اطلاعات رسوب کرده در ناخودآگاه “طرح‌واره” نام دارد.

در واقع طرح‌واره‌ها همان اطلاعات قدیمی و تصاویر کهنۀ شکل‌گرفته در مغز ما هستند که ادراک و تصور ما را نسبت به جهان سازمان‌دهی می‌کنند و دنیای روان‌شناختی ما را در ابعاد عاطفی، هیجانی و منطقی شکل می‌دهند. طرح‌واره‌ها یا ضمیر ناخودآگاه مانند دانشمندی فرض‌هایی را از جهان پیرامون -گاه درست و گاه غلط- می‌سازند که رد پای آن در تمام ابعاد مهم و سرنوشت‌ساز زندگی قابل‌رؤیت خواهد بود. شاید جالب باشد که بدانید هرقدر تصمیم‌گیری‌ها مهم‌تر و استراتژیک‌تر باشند، طرح‌واره‌های کهنه و رسوبات ضمیر ناخودآگاه در آن نقش بیشتری خواهند داشت. تصمیمات مهمی مانند انتخاب رشته، انتخاب شغل، انتخاب همسر، انتخاب محل زندگی و… به‌شدت تابعی از آن طرح‌واره و ضمیر ناخودآگاه ما هستند. طرح‌واره‌ها گاهی سالم و در جهت موفقیت ما هستند و گاهی نیز آسیب‌زا و در راستای ناکام‌سازی و عدم‌موفقیت ما گام برمی‌دارند که شناسایی این نقش بسیار مهم و نیز سخت است.

در حقیقت سه لایۀ مغزی وجود دارد:

1- مغز لایۀ اول (خودخواه و معطوف به خویشتن)؛

2- مغز لایۀ دوم (کاملاً در خدمت دیگران، هیجان‌محور و عاطفی)؛

3- مغز لایۀ سوم (منطقی و مدیر دولایۀ زیرین خود).

مغز لایۀ اول شبیه به مغز خزندگان است. این لایه ماهیتی سوداگر، معطوف به خود (خودخواه) و منفعت‌طلب دارد و گرایش شدیدی به حفظ نفع خویشتن در آن دیده می‌شود. مغز لایۀ دوم که شبیه به مغز پستانداران است، ماهیتی عاطفی و هیجانی دارد و گرایش آن به سمت پیروی محض از دیگران است. مغز انسانی یا مغز لایۀ سوم کارش مدیریت این دو مغز است و باید بین واکنش‌های آن‌ها تعادل برقرار کند و آن دو مغز را مدیریت نماید.

با این توصیف متوجه می‌شویم که درون مغز غوغای عجیبی برقرار است و مدیریت عصبی این سه لایه کار بسیار سختی است. گاه تعارضات شدیدی بین این سه لایۀ عصبی پیش می‌آید: گاهی اولی غالب بر بقیه، گاهی دومی غالب و برخی اوقات نیز لایۀ مغز سوم بر شرایط حاکم است. بدین‌گونه ما در دید میکروسکوپی می‌توانیم این مناسبات را در درون کنش‌ها و واکنش‌های مغزی مشاهده نمایم و شاید هم در آینده زوایای بیشتری از آن را بتوان مشخص و لایۀ جدیدتری را از یکدیگر تفکیک نمود.

یکی از دلایلی نام‌گذاری این کتاب به اسم «مغز شما دشمن شماست» این موضوع بود که مغز و سیستم عصبی موجودی خاص و حتی در مواردی مستقل از ما است که گاهی نیز برای تعادل و بقای خود می‌کوشد. این تلاش برای برقراری تعادل مغز و سیستم عصبی می‌تواند موجب زیان و ضرر ما شود. سیستم فیزیولوژیک غالب مغز برای حفظ تعادل بیولوژیک و آرامش شیمیایی و عصبی خود می‌کوشد و مغز سناریو و بازی را به سمت تعادل خود می‌برد و با به‌اصطلاح بازی‌های روانی عجیب‌وغریبی می‌کوشد تا خودخواهانه و حتی در مواردی با رضایت به زیان و عقب‌ماندگی ما از موفقیت‌های واقعی، صرفاً برای تعادل و آرامش خود، ما را قربانی کند.

مثلاً مغز با طراحی واکنش‌ها و سناریوهای تسکین‌بخشی به نام مکانیسم‌های دفاعی برای آسایش خود به شیوه‌هایی مانند فرافکنی، توجیه، سرکوب، جابجایی و… که دربارۀ آن توضیحات بیشتری خواهیم داد، ما را از پذیرش و قبول واقعیت‌های تلخ مصون داشته و با جلوگیری موذیانه و عدم‌مواجۀ درست با مشکلات و معایب موجود، صرفاً برای حفظ، تداوم یا استمرار آرامش خود با حلیه‌گیری‌هایی که به وجود می‌آورد، از موفقیت‌های واقعی و پیشرفت‌های اصیل دور می‌کند.

این‌طور به نظر می‌رسد که اگر به مکانیسم‌های مغز به‌خوبی آشنا نباشیم، به‌راحتی در دام آن خواهیم افتاد؛ چراکه مغز ماهیتی مصر و پافشارانه بر بقای تعادل و آرامش خویشتن دارد و اگر به‌خوبی دقت نکنیم، ممکن است آسایش خود را بر موفقیت و رشد ما ارجح بداند. پس در اغلب موارد مکانسیم‌های بیوشیمیایی و زیستی مغز در خدمت آسایش خود او است. درک این موضوع کار پیچیده‌ای است و متأسفانه گاهی اوقات در برخی افراد مغز موفقیت فرد را فدای حفظ آرامش و تعادل خود می‌کند. حتی گاهی اوقات مغز برای حفظ تعادل یا ایجاد یک تعادل کاذب ما را قربانی خود می‌کند؛ مثلاً در اعتیاد این موضوع به‌وضوح دیده می‌شود. مغز بدون توجه به عواقبت مخرب اعتیاد یا سوءمصرف مواد، فرمان مصرف آن را می‌دهد تا به آرامش برسد؛ لذا باید مراقب فرمان‌های آن بوده و به دستورات آن دقت بیشتری نمود.

مغز در تصمیم‌گیری‌های تکانشگرانه و فرمان‌های فوری بدون تأمل و اندیشه به‌دنبال رسیدن به تعادل سریع عصبی است و بدون توجه به عواقب مسائل دست به فرماندهی می‌زند. در بیماری‌هایی مانند افسردگی نیز مغز با مدل «خواب زمستانی» تلاش می‌کند تا به شکلی بدبینانه ذهن ما را تخدیر کند و بدین شکل دست به پیش‌بینی می‌زند. از آنجایی که مغز خسته است و حوصلۀ پردازش‌های پیچیده‌تر عصبی را ندارد، با ایجاد «بلک لیست یا لیست سیاه» همه‌چیز را در زمرۀ منفی و سیاه‌نمایی‌شده تحلیل نموده و در نتیجه برای راحتی خویشتن از پردازش‌های عمیق‌تر به افسردگی و منفی‌بافی ما رضایت می‌دهد. اینجاست که ضمن قدردانی از خدمات شایان مغز، باید گفت: او دشمنی جدی برای ما است.

[1]. کورتکس مادۀ خاکستری به‌هم‌پیچیده‌ای است که %80 مغز انسان را می‌سازد. این بخش مسئول توانایی ما برای به خاطر آوردن، فکر کردن، واکنش نشان دادن، هم‌دلی، برقراری ارتباط، سازگاری با محیط جدید و برنامه‌ریزی برای آینده است.

نمایش ادامه مطلب
برچسب:
نظرات کاربران
اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “پادکست و کتاب صوتی: مغز شما دشمن شماست!”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

پرسش و پاسخ

    برای ثبت پرسش، لازم است ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید

    نقد و بررسی