همین الآن (کتاب الکترونیک)

نویسنده                                                          استیو چندلر

مترجمین                                سعید جوی زاده | علیرضا احمدیان

انتشارات                                                                                 آکادمیک

چاپخانه و صحافی                                                       دانشگاه خوارزمی

شابک                                                               5-80-5697-622-978

نوبت چاپ                                                                              اول/ 1401

شمارگان                                                                                500 نسخه

قیمت                                                                               75.000 تومان    

فروشنده : academic 1

۳۵,۰۰۰ تومان

مقایسه
آیا قیمت مناسب‌تری سراغ دارید؟
بلیخیر
موجود در انبار
نقد و بررسی اجمالی

همین الآن

برچسب‌هایی که مرا به گذشته می‌چسباند

با مشتریان دور یک میز نشسته بود که یک زن جوان در مورد زندگی شخصی خود و چگونگی تعادل آن با کار به ما گفت.

او در طول صحبت هایش در مورد تغذیه و غذا صحبت کرد و سپس به آرامی گفت: “من آدم کیک هستم.” او به ضعف کیک اعتراف می‌کرد.

اما کلمات او مانند یک تن آجر به من برخورد کرد. آنچه او گفت. من هرگز نشنیده بودم که اینطور توصیف شود. . . من یک آدم کیک هستم!

تا آن لحظه من نمی‌دانستم که می‌توانم یک آدم کیک باشم. من فکر می‌کردم همیشه در مورد خوردن کیک است. فکر می‌کردم باید خودم را نظم بدهم تا کمتر کیک بخورم. من فکر می‌کردم همه چیز در مورد انتخاب‌های بد در حال حاضر است. انتخاب‌هایی که منجر به پر شدن شکم من می‌شود.

اما اگر؟ اگر اهل کیک باشم چه؟

سپس وقتی کسی به این نکته اشاره می‌کند که با خوردن کیک تعهد خود را در رژیم غذایی سرخپوشان زیر پا می‌گذارم، می‌توانم به سادگی به او بفهمانم که انتخاب با من نیست. چرا؟ من یک آدم کیک هستم.

یعنی سلام! اگر اهل کیک هستید، کیک می‌خورید. این دیگر علم موشکی نیست.

و در درون این تجربه روشنگری دقیقاً دیدم که چه چیزی مانع آزادی و خلاقیت نامحدود ما می‌شود. . . چه چیزی باعث ناتوانی ما در رشد در لحظه حال می‌شود.

ما در حال حاضر نمی‌توانیم رشد کنیم زیرا با برچسب پوشانده شده ایم. ما به خودمان برچسب زده و طبقه بندی کرده ایم. و به نظر می‌رسد که برچسب ها اهمیت ما را افزایش داده اند.

اما آنها واقعاً چه می‌کنند؟ آنها فقط جدایی ما از کیهان را تقویت کرده اند.

ما برچسب‌های ماندگاری و ویژگی‌های منجمد را به انرژی شادی‌بخش سابق می‌زنیم. (ویدئوی خانوادگی خود را از دویدن و خندیدن خود در سه سالگی تماشا کنید.)

ما خودمان را از این طریق می‌دانیم. خودمان را به زنجیر می‌زنیم. ما در نهایت مانند آن افرادی می‌شویم که از زنجیر شدن به یک تخت برنجی بزرگ لذت می‌برند. پیچ خورده می‌شویم. ما اکنون مبارزه می‌کنیم و در برابر زندگی فشار می‌آوریم. . . اما ما واقعاً فقط در حال مبارزه و فشار با روشی هستیم که به خودمان برچسب زده ایم.

ما چیزهایی از این قبیل می‌گوییم: «من یک آدم کیک هستم. و به همین دلیل، و فقط به این دلیل، وقتی به یک جشن تولد یا یک مراسم تدفین می‌روم. . . من کیک را می‌خورم.»

این یک فرآیند بدون انتخاب است. محدودیت یکپارچه! اسارت ارگانیک!

“من مترقی هستم.” “من یک محافظه کار هستم.” “من یک عقرب هستم.” “من یک آتئیست هستم.” “من یک غذاخور هستم.” “من یک درونگرا هستم.” “من در انیاگرام 2 هستم!”

ادامه دارد و با هر برچسب کوچکتر و پارانوئیدتر می‌شوم. جای تعجب نیست که تمام چیزی که به آن فکر می‌کنم این است که چگونه می‌توانم به نحوی به آینده‌ای بهتر برسم، اکنون بهتر از اکنون.

اما جواب چیست؟ راه حل من چیست؟

کسی را پیدا کنید که این برچسب‌ها را از بدن من پاک کند. و این زنجیر را، همانطور که ری چارلز می‌خواند، از قلب من بردارید.

 

من متوجه شدم که مردم همان طور که خانه می‌سازند برای خود شخصیت می‌سازند – تا از خود در برابر دنیا محافظت کنند. اما وقتی خانه‌ای ساخته اند، مجبور می‌شوند در آن زندگی کنند. اسیر آن می‌شوند.

~ کالین ویلسون شک ضروری

 

هر کسی می‌تواند کسی را پیدا کند

بدانید به چه فکر می‌کنید تو فکر می‌کنی، یعنی چه کسی پیدا شود که برچسب ها را از من جدا کند؟

یعنی یکی رو پیدا کن!

ممکن است کسی در یک کتاب باشد. . . یا کسی که کلاس ها را از طریق اینترنت انجام می‌دهد. . . یا یک مربی یا معلم معنوی. . . یا یک همکار . . یا پدربزرگ و مادربزرگ . . یا یک دوست . . یا کسی که فوت کرده است اما صداهای ضبط شده‌ای را از خود به جا گذاشته است که به شما الهام می‌بخشد که آزاد باشید.

این کاری است که من انجام دادم. من از مربی به مربی، قهرمان به قهرمان، الهام به الهام رسیدم. بالاخره آماده بودم که آنها را روی بخار کامل بگذارم. افرادی که به قلب بی باک درون من (و همچنین درون شما) برچسب‌های گذشته را دیدند.

و حتی می‌توانید مربی خود شوید و با وارد شدن به سکوت درون، برچسب ها را از بین ببرید. هیچ حواس پرتی وجود ندارد. اجازه دادن به مدیتیشن. سطوح خرد. زمانی که از گذشته بیرون بیایید، از آینده بیرون بیایید و در لحظه حال در حال گسترش و بی نهایت غرق شوید، درون آن پیدا می‌شود.

چقدر حاضرم در مقابل اتفاقی که در حال رخ دادن است حاضر باشم؟ به کسی که با او هستم؟ به خدماتی که ارائه می‌کنم؟ به مهارتی که دارم توسعه می‌دهم؟

این برچسب ها از لحظه‌ای که وارد زیبایی لحظه حال می‌شوم از بین می‌روند. زیرا آنها برای «وجود» نیاز به ذهنی پرمشغله دارند که دائماً داستان‌هایی در مورد گذشته می‌چرخاند و نگرانی‌هایی در مورد آینده در حال چرخش است.

 

تصمیم برای گرفتن لحظه حال دوست شما پایان نفس است.

~ اکهارت توله

 

شما فقط فکر می‌کنید خجالتی هستید

مصاحبه‌ای را با بازیگر لیندزی پیرس خواند که گفت: “من خجالتی بودم و خودم را باور نداشتم و فقط زمانی که در تئاتر بودم در حین تمرین شکوفا شدم.”

شاید آن شکوفایی که او در تمرین انجام داد بیشتر از این بود که فکر کند “من خجالتی هستم.”

برچسب “خجالتی” باید فکر شود و سپس حفظ شود. نیاز به چرخش مداوم دارد. مانند ساختن دایره‌ای از نور با چراغ قوه در تاریکی، لازم است که چراغ قوه را دور و بر بچرخانم تا شما در سی یارد دورتر، دایره‌ای از نور را ببینید. بدون چرخش، دایره‌ای وجود ندارد.

دایره یک توهم بود. همانطور که “من خجالتی هستم” یک توهم است.

برای حفظ برچسب “من خجالتی هستم” باید خاطرات گذشته را در ذهنم مرور کنم، زمانی که صحبتی نکردم یا در تماس نبودم، و نگران آینده‌ای که با مردم ارتباط نداشتم.

من باید فعالانه آن را در ذهنم نگه دارم.

“من خجالتی هستم” به خودی خود وجود ندارد. وقتی چرخیدن آن را متوقف می‌کنم واقعیت ندارد. وقتی کالبد شکافی انجام می‌دهند آن را پیدا نمی‌کنند. آنجا نیست. حتی وقتی به ذهنم استراحت می‌دهم و به خواب بدون رویا فرو می‌روم یا حسرت می‌اندازم، کاملاً از بین می‌رود. هرگز واقعی نبود.

فردی که از آن طرف خیابان به داخل خانه‌ای در حال سوختن می‌دود و کودکی را به مکان امنی می‌برد، در لحظه آنقدر است که برچسب “بزدل” یا حتی برچسب “منفعل” و “تنبل” خود را فراموش می‌کند. آنها در لحظه ناپدید می‌شوند.

برچسب “بزدل” باید حفظ شود تا وجود داشته باشد. باید با عصبانیت چرخید. زیرا به خودی خود وجود ندارد. همانطور که کودکی که نجات یافت به شما خواهد گفت.

به درون خودت برو و ببین جایی که زندگیت از آن سرچشمه می‌گیرد چقدر عمیق است.

~ راینر ماریا ریلکه

 

به جریان زندگی شما رفت

هنرمندی که در جریان نقاشی خود فرو رفته به ساعت نگاه می‌کند و از دیدن اینکه یک ساعت گذشته است مبهوت می‌شود. . . ساعتی که دو دقیقه بود زمان کجا رفت؟

وقتی وارد حال میشوی هیچ حسی از زمان وجود ندارد.

و وقتی وارد حالت جریان آفرینش هنری یا صنعتگری می‌شوید، محدودیت برچسب ها از بین می‌رود. جریان یعنی همین خود برچسب‌ها دیگر وجود ندارند زیرا دیگر توسط یک ذهن نگران و در حال چرخش نگهداری نمی‌شوند. یا ذهنی که همیشه امیدوار است زندگی بهتر شود.

لئونارد کوهن در مصاحبه‌ای با روزنامه دیلی تلگراف در آوریل 1993 گفت: “من همیشه از امید آزاد بوده ام. این هرگز یکی از آرامش‌های بزرگ من نبوده است. من احساس می‌کنم که بیشتر و بیشتر از ما دعوت می‌شود تا خودمان را قوی و شاد کنیم. فکر می‌کنم این بن جانسون بود که گفت: «من تمام الهیات و فلسفه‌ها را مطالعه کرده‌ام، اما شادی و نشاط مدام رخنه می‌کند.»

زیرا نشاط از همه الهیات و همه فلسفه ها قوی تر است. ساده تر هم هست تجربه‌ای است! در لحظه حال قوی جریان می‌یابد. لازم نیست چیزی بفهمد. مطمئناً شروع به جستجوی برچسب نمی‌کند.

فردی که کودک را از آتش نجات داد حتی فکر نمی‌کرد این “او” است که این کار را انجام می‌دهد. انرژی او نمی‌توانست این کار را انجام ندهد. آتش و کودک انرژی او را به لحظه حال می‌کشیدند.

ما این را همه جا می‌بینیم و سپس به نام نگهداری برچسب فوراً آن را فراموش می‌کنیم. چسباندن برچسب ها ندانست که آنها افسانه هستند. ما فکر می‌کنیم که آن‌ها ما چه کسی و چه کسانی هستیم که به‌صورت جداگانه فهرست‌بندی شده‌اند.

اما هر چند وقت یکبار ما آن را می‌بینیم. و هر چه بیشتر باز کنیم بیشتر از طریق آن می‌بینیم. ممکن است زمانی اتفاق بیفتد که یک معلم معنوی چیزی غیرمعمول و غیرمنتظره بگوید. یا آهنگی پخش می‌شود که ما را غرق می‌کند. شاید وقتی با یک دست فوتبال می‌گیریم این اتفاق بیفتد. شروع می‌کنیم به خندیدن. ما به سرعت انرژی خالصی را که از آن ساخته شده ایم احساس می‌کنیم. لحظه بی انتها فقط همین شیرینی است زیرا “اکنون” این است که ما واقعاً کی هستیم و کجا هستیم.

وقتی اکنون به زمان بی‌زمان سرازیر می‌شویم، زبان عجیب می‌شود. استف کوری شب شگفت انگیزی در تیراندازی بسکتبال دارد و هم تیمی هایش می‌گویند: “استف امشب بیهوش بود.” چی؟ اما این یک اصطلاح عامیانه ورزشی برای اجرای فراتر از حد معمول است. بودن در منطقه آنها همچنین ممکن است بگویند او “بی خیال” بود که تمام آن ضربات دشوار را زد.

چرا از آن زبان عجیب استفاده می‌کنند؟ زیرا بدون اینکه آگاهانه به آن فکر کنند، فقط می‌بینند که چیزی فراتر از زمان خطی زندگی می‌کند.

جایی فراتر از اندازه زبانی وجود دارد. و این راهی نیست که پیتر پن قبلاً می‌رفت. درست در اینجا پنهان است و در حال حاضر برای تجارت باز است.

دوست من، ترانه سرای با استعداد فرد نایپ (که از آلبوم فعلی 9Ninety9 برای آرامش و الهام همزمان استفاده می‌کنم)، اخیراً در مورد این مکان فراتر از زمان خطی با من صحبت کرد. او گفت: “مربی گیتار من به من گفت که هدف فکر کردن نیست و در نهایت حتی تمرکز نکردن است. موسیقی مانند بادبادکی که ناگهان به پرواز در می‌آید بلند می‌شود. البته شما باید مهارت داشته باشید همانطور که پرواز بادبادک باید مسیری داشته باشد و بتواند بدود. اما به محض اینکه امکاناتی را در دست گرفتید و تمرینات و ترازوهای طاقت فرسا را ​​فرسوده کردید (مسیر دویدن) چیزی بیرون در داخل کار می‌آید. اگر دعوت را احساس کرد، افتتاحیه.»

زندگی شما با مصرف بینش ها تغییر نمی‌کند، بلکه با آزمایش آنها تغییر می‌کند.

~ جیسون گلدبرگ

 

به چه نوع آینده‌ای فکر می‌کردم؟

مدتی طول کشید تا بفهمم آینده همین الان است.

هرگز فراموش نمی‌کنم که این را از مربی‌ای یاد گرفتم که دید زندگی من در حالت خنثی گیر کرده است. می‌گفت: «می تونی بری. او می‌گوید: «نور تغییر کرده است. و البته منظورش نور قلب من بود.

تغییر کرده بود.

من با او در مورد کاری صحبت می‌کردم که همیشه دوست داشتم روزی انجام دهم و او می‌گفت: “تو می‌توانی همین الان این کار را انجام دهی.” و بعد از اینکه دیدم حقیقت دارد بسیار هیجان زده شدم.

به زودی به خودم گفتم: تو می‌توانی همین الان این کار را انجام دهی.

اگر اشتیاق گذرا برای یادگیری اسپانیایی داشتم، فقط می‌گفتم: «تو همین الان می‌توانی این کار را انجام بدهی» و بلافاصله کلمه اسپانیایی را برای چیزی جستجو می‌کردم و آن را روی تخته سفیدم می‌نوشتم و بعد با صدای بلند می‌گفتم. صبح.

چیزی که من قبلاً متوجه نشده بودم این بود که ما از نظر ذهنی موانعی برای انجام این کار ایجاد می‌کنیم. ما متوجه نمی‌شویم که بیش از یک نوع آینده وجود دارد. یک نوع این قدرت را دارد که با هرگز برآورده نشدن من را ناامید کند. اما نوع دیگری وجود دارد، نوع بهتری از آینده.

این آینده بهتر همان آینده‌ای است که من می‌توانم از هم اکنون روی آن کار کنم. من می‌توانم آن را در همین لحظه گاز بزنم، مانند گاز گرفتن یک ساقه ذرت زرد روشن روی بلال. این همان آینده‌ای است که می‌توانم بلافاصله دندان هایم را در آن فرو کنم. آینده همین الان نامیده می‌شود.

این آینده آنقدرهای تنها و سرگردان «آن بیرون» نیست. همونی که فقط بهش فکر میکنم و آه بزرگی براش میکشم. آن یکی پر از امید بیهوده و آرزوی غم انگیز است. این یک رویای گمشده است که در لحظه اولین فرافکنی‌اش گم شده است.

(یک بار به این فکر افتادم که یک کتاب کامل درباره زیبایی لحظه حال بنویسم. سپس فکر کردم باید منتظر بمانم تا از نظر روحی برای انجام آن کار کنم، مانند اکهارت تول، بایرون کتی یا رومی. اما بعد متوجه شدم که من لازم نیست منتظر آن باشم. من می‌توانم همین الان این کار را انجام دهم.)

وقتی مردم گذشته آشکار را زیر سوال می‌برند، آینده خود را از دست می‌دهند. لحظه حال – آن زمانی است که ما به دنیا می‌آییم.

~ بایرون کیتی

 

نمایش ادامه مطلب
برچسب:
نظرات کاربران
اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “همین الآن (کتاب الکترونیک)”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

پرسش و پاسخ

    برای ثبت پرسش، لازم است ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید

    نقد و بررسی